جدول جو
جدول جو

معنی گل سرشوی - جستجوی لغت در جدول جو

گل سرشوی(گِ لِ سَ)
گلی که زنان و بعض از جوانان موی را بدان شویند و آنرا گل جعدسا نیز گویند. (آنندراج). طین فارسی. (بحر الجواهر). گل معروفی است که از دو فرسخ میانۀ شمال وجنوب قصبۀ اردکان از گریوۀ کوه درآورند. خاکهای مخصوص که قدما بجای صابون به کار میبردند. (مؤلف). قسمی از خاکهای معدنی که بدان تن و سر شویند. گل حمام و گل خوشبوی نیز همان گل سرشوی میباشد:
گل سرشوی از این معنی که پاک است
به سر بر میکنندش گرچه خاک است.
نظامی.
با دوست به گرمابه درم صورت بود
وآن روی چو گل با گل حمام اندود.
سعدی.
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل سرخی
تصویر گل سرخی
به رنگ گل سرخ، دارای نقشی شبیه گل سرخ، نوعی تراش الماس به شکل هرم و دارای سطوح مثلث
فرهنگ فارسی عمید
(گِلِ سَ)
گلی که با آن سر شویند، لهجه است عامیانه برخلاف کلی قیاس. گلی که سر رابا آن شستشو دهند. معادن آن در سمنان، سیستان، بلوچستان و گیلان است. رجوع به گل سرشو و گل سرشوی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ سَ)
گلی که با آن سر شویند:
چون تواند کسی از خاک وطن سر پیچد
خشت خم دختر رز را گل سرشو باشد.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
و رجوع به گل و گل سرشور و گل سرشوی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ فُ)
عمل گل فروختن
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
کنایه از سرشتن و خمیر کردن گل. (آنندراج) :
دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست
نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم.
سعدی (طیبات).
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(گُ سُ)
نام قسمی از تراش الماس که با آن تراش رأس الماس به شکل هرم و دارای سطوح مثلث میگردد
به رنگ گل سرخ. به رنگ سوری. منقوش به نقوش گل سرخی
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ رَ)
نام آن روزپال از تیره روزاسه و قسمت قابل مصرف آن گلبرگ است و مادۀ مؤثرۀ آن تانن و اسانس. موارد استعمال آن گلبرگ تازه، گلاب، گلبرگ خشک و شربت سالسه پاری مرکب است. (کارآموزی داروسازی ص 197)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گلگون و آنکه چهرۀ آن مانند شکوفه باشد. (ناظم الاطباء). گلرو. زیبارو. زیبا. گلچهره:
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.
سعدی (بدایع).
یارمن شکرلب و گلروی و من در درد دل
گر کند درمان این دل زآن گل و شکر سزد.
سوزنی.
هنگام گل رسید ز گلروی لعبتی
بر بوسه رام گشته محابامکن کنار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل فروشی
تصویر گل فروشی
عمل و شغل گل فروش، مغازه گل فروش
فرهنگ لغت هوشیار
سرشتن گل خمیر کردن گل: دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته است نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم. (طیبات سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ گل سرخ برنگ گل سوری، منقوش بنقوش گل سرخ، قسمی از تراش الماس که با آن تراش راس الماس بشکل هرم و دارای سطوح مثلث میگردد، جمع گل سرخیان. یا گل سرخیان جمع گل سرخی. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که شامل همه گونه های گل سرخ میشود و بعلاوه گیاهانی از قبیل تمشک و توت فرنگی و آلو و گوجه و زردآلو و هلو و گیلاس و آلبالو و سیب و گلابی و به و ازگیل و زالزالک در این تیره جای میگیرند. گلهای گیاهان این تیره همه دارای 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و پرچمهای بسیار است (در مورد گل سرخ چون گونه های پیوندی و تربیت شده بر اثر پرورش حاصل کرده اند غالبا تعداد گلبرگها زیاد میشود و در هرد حال ضریبی از پنج است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل فروشی
تصویر گل فروشی
((~. فُ))
عمل فروختن گل، فروشگاهی که در آن گل می فروشند
فرهنگ فارسی معین
گل سفید رنگ که آن را در ظرف مسی خیس کرده و به صورت محلول
فرهنگ گویش مازندرانی